داستان یک سقوط؛ درسهایی برای امروز (2)

داستان یک سقوط روایتی است از دلایل سقوط سلسله صفویه و درسهایی که می­توان برای امروزمان برداشت کنیم.

 

هفته گذشته یادداشتی با عنوان « مراقب شاه سلطان حسینها باشیم » منتشر شد. طی آن یادداشت به شرح ماجرای سقوط سلسله صفویه و درسهای آن ماجرا برای امروزمان پرداختیم. در آنجا اشاره کردیم که چگونه بی کفایتی شاه سلطان حسین موجبات سقوط این سلسله را فراهم ساخت اما با یک نگاه جریان شناسی می توان گفت این سقوط صرفاً ناشی اشتباهات شاه سلطان حسین نبود بلکه ریشه های آن را باید در تصمیمات مقتدرترین شاه سلسله صفویه یعنی شاه عباس کبیر جستجو کرد. تصمیماتی که باعث تضعیف این سلسله و حتی به وجود آمدن حاکمان ضعیفی همچون شاه سلطان حسین شد. در این شماره قصد داریم به شرح این اشتباهات و درسهایی که برای امروزمان دارد بپردازیم.

 

درباره شاه عباس بزرگ !

شاه عباس بزرگشاه عباس بزرگ

 

شاه عباس یکم با نام اصلی عباس میرزا (متولد ۹۷۸ هـ.ق - درگذشتة ۱۰۳۸ هـ.ق) معروف به شاه عباس بزرگ یا شاه عباس کبیر، پنجمین و مقتدرترین پادشاه سلسله صفویه است. او از سال ۹۹۶ هـ.ق تا زمان مرگ به مدت بیش از ۴۲ سال بر ایران با اقتدار حکومت نمود.

شاه عباس هنگامی به سلطنت رسید که غرب و شمال غربی ایران در تصرف دولت عثمانی بود. همچنین در شمال شرق ایران نیز خراسان جولان‌گاه ازبک‌ها شده بود. در داخل کشور نیز قدرت شاه کاهش پیدا کرده بود. دسته‌بندی‌های قبیله‌ای به شکل فزاینده‌ای بروز کرده بود. در نتیجة این چند دستگی، هر یک از مقامات دولتی در اندیشه منافع و قدرت خویش بودند و کشور دچار هرج و مرج گردیده بود.[1]

او ازبکها را که تا اسفراین پیش آمده بودند شکست داد و مرز ایران را تا قندهار گسترش داد. با امپراطوری عثمانی سه بار جنگید و هر سه بار پیروز شد. پرتغالیها را در جنوب شکست داد و بسیاری از شورشهای داخلی را سرکوب کرد. بطور خلاصه شاه عباس با اولویت بندی مشکلات متعدد توانست در طول سلطنتش سلسله صفویه را به اوج قدرت، شکوه و عظمت برساند.

 

اشتباهات شاه عباس :

1.  شاه عباس اگرچه ظاهراً با مردم و رعایا مهربان بود اما نسبت به کسانی که از جانب آنها خطری برای تخت و تاج خود احساس می­کرد شدیداً خشونت داشت. بنا به آنچه نقل شده او پدرش را در زندان حبس کرد، دو برادرش را نابینا کرد، یکی از پسرانش را از ترس آنکه علیه او شورش کند کشت و دو پسر کوچکش را نابینا کرد. سایر شاهزادگان باعرضه و مقتدر صفوی نیز یا به قتل رسیدند و یا از رأس هرم قدرت به شدت دور شدند بطوریکه بعد از فوت شاه عباس فرزندی از او برای برعهده گرفتن حکومت نمانده بود و به ناچار شاه صفی نوه شاه عباس به قدرت رسید. کلیدی ترین اشتباه او در این زمینه آن بود که مسیر تربیت شاهزادگان صفوی را از میدان های نبرد و عرصه جامعه به حرمسراها تغییر داد. اگر تا قبل از آن شاهزادگان صفوی در میدانهای نبرد و در عرصه های واقعی جامعه رشد می کردند با این تصمیم و از آن پس شاهزادگان در حرمسراها پرورش می یافتند. شاه سلطان حسین یکی از خروجی های این حرمسراها بود. بطوریکه نقل شده وی حدود 1000 همسر رسمی و دائمی داشت.

به عبارتی اشتباه اول شاه عباس این بود که گرچه خودش انسان مقتدری بود چشم دیدن انسانهای باعرضه و مقتدر را در کنار خودش نداشت و بدتر آنکه مسیر تربیت حاکمان لایق و باعرضه را برای دوران پس از خود نیز تخریب کرد.

 

 

2. سلسله صفویه با حمایت و پشتیبانی ایلهای غزلباش شکل گرفت. در حقیقت این ایلات قزلباش بودند که برای اولین بار با شاه اسماعیل صفوی که آن زمان فقط 12 سال و یکماه سن داشت متحد شدند و پای رکاب او جنگیدند تا اینکه شاه اسماعیل در تبریز حکومتش را به نام پدربزرگش شیخ صفی الدین به نام صفویه بنا نهاد.

یک سوار قزلباش در سده هفدهم میلادی (دوره صفویه) اثر ژان شاردنیک سوار قزلباش در سده هفدهم میلادی (دوره صفویه) اثر ژان شاردن

 

ایلات قزلباش از مجموعه ای  ایلات آذری، ترک، کرد، تالش، تات، لر، لک، پارسی و حتی بعدها ایلاتی از افغانستان تشکیل شده بود. قزلباشها عموماً مردان جنگاوری بودند که در یک ساختار طایفه ای و بر اساس اعتقادات مذهبی ستونهای اصلی قدرت صفویه را تشکیل می دادند. آنها ساختار اصلی ارتش و حکومت صفویه را تا قبل از شاه عباس در اختیار داشتند. اشتباه مهلکی که شاه عباس مرتکب شد دور کردن قزلباشها از حیطه قدرت بود. شاه عباس به سبب ترسی که از قدرت بسیار زیاد قزلباشها داشت جایگزین­هایی برای آنها به وجود آورد و قزلباشها را به حاشیه راند.

 

ارتش غلامان خاصه :

اولین جایگزینی که شاه عباس برای قزلباشها ساخت ارتش غلامان خاصه بود. غلامان خاصه عموماً مسیحیان گرجی، ارمنی و چرکسی بودند که در لشکرکشی‌های صفوی به قفقاز اسیر شده بودند. البته شمار اندکی نیز از اشراف گرجی به صورت داوطلبانه به سپاه صفوی پیوسته بودند. آنها سپس به اسلام گرویده و در دربار و دولت برای خدمت گذاری تربیت شده بودند.

برخلاف قزلباشها که تابع سران طوایف و عقاید خود بودند، وفاداری غلامان به شخص شاه بود، نه به یک قبیله. در نتیجه در منازعات شاه با قزلباشان حمایت ارزشمندی از وی به عمل می‌آوردند. ایجاد سپاه غلامان، در کوتاه مدت راه حل مؤثری برای مشکل شاه بود اما در بلند مدت، منشأ ضعف حکومت از آب درآمد، زیرا غلامان در تحلیل نهایی، نه به اندازه قزلباشها معتقد بودند و نه کیفیت‌های رزمیشان به قزلباشها می رسید.

 

شاهسون ها :  

شاه عباس با مشورت برادران شرلی[2] در مقابل قزلباشها طایفه جدیدی به نام شاهسون ها ایجاد کرد و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژه‌ای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت. شاه سون به معنای دوستداران شاه می باشد. شاهسون­ها مجموعه­ای از ایلات بسیار فرعی و دسته چندم قزلباشها بودند که شاه عباس آنها را در قالب یک ایل جدید سازماندهی کرد و عمده قدرت نظامی و اداری حکومت صفویه را به آنها سپرد. آنها برخلاف قزلباشها که بر اساس عقاید مذهبی خود عمیقاً معتقد به حمایت از سلسله صفویه بودند و در راه آن جانفشانی می کردند، اعتقاد عمیقی نداشتند. در واقع آنها در ازای انجام وظایف محوله شاه، حقوق و جایگاه و رتبه دریافت می کردند.

نقل شده هنگامی که شاه عباس به قدرت رسید تعداد  قزلباشها حدود شصت هزار نفر بود که با اقدامات شاه عباس تعداد آنها را به سی هزار نفر کاهش یافت. در عوض عده شاهسون‌ها تا هنگام مرگ شاه عباس به یکصد هزار نفر رسید.

چنین شد که قزلباشهای معتقد و جنگاور به تدریج دلسرد شده و محدوده قدرت آنها به بخشی از امور نظامی و دفاعی محدود شد و این به نوبه خود به مرور باعث تضعیف قدرت سلسله صفویه و نهایتاً سقوط این حکومت شد.

اشتباه بزرگ شاه عباس در این زمینه آن بود که سازمان شاهسون ها و غلامان خاصه را جایگزین نهاد قزلباشها کرد.

 

تفاوتهای نهاد و سازمان

در واقع نهاد و سازمان دو سیستم همکاری تشکیلاتی است که تفاوتهای جدی با هم دارند. از جمله آنها :

  1. همکاری افراد با هم در یک نهاد بر اساس اعتقادات و ارزشهای آنهاست. به عبارتی اهداف فردی و تشکیلاتی در یک نهاد همراستا هستند. اما در یک سازمان عموماً اینگونه نیست. اهداف سازمانی برای افراد شاغل در آن اهمیت و اولویت چندانی ندارد. حلقه اتصال فرد به سازمان حقوق ماهیانه و شأن اجتماعی است.
  2. به وجود آمدن و توسعه تشکیلات در یک نهاد از پایین به بالاست. عده­ای از افراد همفکر و دارای دغدغه مشترک دور هم جمع می­شوند، برای سازماندهی امورات بین خود تقسیم کار می­کنند، مسئولینی را از بین خود انتخاب می­کنند و زمینه شناسایی سایر افراد همفکر با خود را در جامعه و همکاری آنها با نهاد را فراهم می­کنند. اما در سازمان این روندها این روندها از بالا به پایین است. حکومت یا آن قدرت مرکزی تصمیم بر انجام کاری می گیرد. برای آن قانون و بودجه و تشکیلاتی تصویب می­کند. افرادی  بر این اساس استخدام می­شوند و در قالب آن قوانین و مقررات با هم همکاری می کنند.
  3. برخلاف سازمان که محدود به یک چارت تشکیلاتی و فضای فیزیکی خاص است نهاد می تواند بسیار گسترده باشد. هر فردی در هر جای دنیا که باشد و با اهداف آن نهاد احساس همبستگی و دغدغه مشترک کند می­تواند جزئی از آن نهاد باشد حتی اگر مسئولین آن نهاد فرد را نشناسند.

...

در پایان شایسته است یادی کنیم از نهادهایی که بنیانگذار انقلاب با آن بصیرت الهی خود آنها را بنا نهاد اما شاه عباسهای این انقلاب به نام ایجاد نظم و ساختار آنها را تغییر ماهیت دادند و حتی نام برخی از آنها را نیز از بین بردند.

 



[1] . مریم نژاد اکبری مهربان. «پشت جلد کتاب». در شاه عباس کبیر، زندگی و نبردهای قهرمان بزرگ ملی. ویرایش دکتر مهدی افشار. چاپ اول. تهران: شرکت مطالعات و نشر کتاب پارسه، 1387.

[2] . آنتونی، رابرت  و توماس شرلی برادران جهانگرد انگلیسی که به دربار شاه عباس راه یافتند و به شاه عباس در تقویت و نوسازی ارتش صفوی کمک کردند. آنها به واسطه دلالی بین شاه عباس و مقامات اروپایی ثروت هنگفتی را صاحب شدند.