وحدت از نیت تا عمل
استان سیستان و بلوچستان به دلیل دو بافت متفاوت فرهنگی و مذهبی (بلوچ و سیستانی و اهل تشیع و تسنن) که غالب فضای فرهنگی این منطقه را شامل میشوند،اهمیت بسیاری برای نظام جمهوری اسلامی ایران دارد؛زیرا آنچه جبهه باطل به خوبی آن را در طول تاریخ درک کرده است، نفوذ از طریق ایجاد تکثر و تضاد در بافتهای فرهنگی و مذهبی موجود در جبهه حق و از بین بردن وحدت است که در سیاست (تفرقه بینداز و حکومت کن) اجرایی میشود. هر چند شواهد تاریخی این مرز و بوم سخن از وحدت حداکثری اقوام داشته است، اما در دهه اخیر با ظهور تفکراتی انحرافی و بسط آنها در جامعه و منطقه سعی در ایجاد آشفتگی و تضاد فرهنگی و مذهبی بین اقوام را داشته و دارند. بنابراین باید رسالت روشنگریو ضرورت جاری شدن ظهورات وحدت در تمام حیات فردی و اجتماعی را تبیین کرد.
اما اضطرا نگاهی دوباره به وحدت ریشه در نابسامانی چگونگی اجرای وحدت در استان دارد. این آشفتگی را در سه سطح عموم مردم، نخبگان و مسئولین میتوان بررسی نمود.اما پیش از هر سخنی باید پرسید وحدت چیست و آیا در سه سطح عموم مردم، نخبگان و مسئولین معنای مشترکی از وحدت و شاخصههای آن فهم میشود؟ آیا وحدت معروف دینی است و ریشه در هویت دینی و اسلامی دارد یا خیر؟ آیا قومگرایی با فرهنگ دینی سازگار است؟الزامات پایبندی به وحدت چیست؟در موضوع وحدت هر آنچه از سطح به عمق برویم سؤالات دقیقتر و با جزئیات بیشتری میتوان بیان نمود که مجال بیشتری را میطلبد و در این نوشتار تنها به سطح عموم مردم پرداخته خواهد شد.
معمولاً در اندیشه عموم مردم وقتی از وحدت سؤال میشود، در جواب از احترام به عقاید یکدیگر و اتحاد در مقابل دشمن سخن گفته میشود که بیشک جواب غلطی نیست؛اما این درک بسیط و کلی از وحدت اگر به تفصیل نرسد، در مصادیق وحدت، زمان فتنه که حق و باطل خلط میشود و در یک کلام چگونگی اجرای وحدت در حیات فردی و جمعی دچار گنگی و سردرگمی میشود. برای مثال اگر جبهه باطل در لباس یک قوم و با انگیزههای مذهبیسیاسی به دنبال ایجاد رعب و وحشت و تروراست، چگونه باید شور و احساس دینی قوم مورد هجوم کنترل شود؟ آیا مدیریت گرایشها و احساسات دینیمذهبی جز با عقلانیت و معرفت ممکن است؟ شاید بیان شود که احساس و شور دینی ریشه در معرفت دارد و احساس منقطع از معرفت نیست. البته این سخن به صورت کلی در مورد شور و احساس دینی قابل رد نیست، اما سخن از مدیریت شور و احساس دینی در هنگام عملیاتی شدن طرحهای تفرقه انگیز جبهه باطل است.
از طرف دیگر باید پرسید معرفت دینی شکل گرفته در قوم تا چه میزان منطبق بر نصّ دین است؟ برای مثال اگر در قرآن بیان میشود که «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[1]و در آن میزان افضل بودن انسانها بر یکدیگر در تقوا و عبودیت بیشتر انسان قرار داده شده است، پس علت بروز و ظهور گرایشهای قومگرایی که در بطن خود، استعداد افضل دانستن قوم نهفته است ودر میان مردم منطقه بعضاً دیده میشود چیست؟ و چه نسبتی با هویت دینی دارد؟ بیشک این تعصبهای قومی هیچ جایگاهی در اسلام ندارند و در عین حال در فرهنگ منطقه رواج دارد. در نتیجه باید گفت قومگرایی با منطق و معرفت دینی همخوانی ندارد و آنچه مهم است بالا بردن عقلانیت دینی درلایه عمومی جامعه و فرهنگ عمومی استو این مهم زمانی بهتر درک میشود که دانسته شود جنگ نرم در بستر غفلت و ناآگاهی شکل و رشد مییابد.
وحدت به صورت ذاتی همیشه امری نیکو نیست بلکه از نظرگاه اسلام باید موضوع و هدف وحدت مشخص شود تا بتوان گفت آیا وحدت در آن موضوع درست است یا خیر؟ لذا وحدت میان ادیان توحیدی و غیر توحیدی بیمعنا است و لازمه آن جمع شرک و توحید است؛ اما وحدت در اسلام و میاناهل تشیع و تسنن با موضوع عبودیت[2] و تشکیل امت واحده اسلامی و با قصد قربت الهی امری معروف و حق است که شواهد این سخن در متون دینی بسیار است[3]. اگر پرسیده شود چگونه میتوان وحدت را به عنوان یکی از مصادیق معروف دینی اثبات نمود؟ ابتدا باید معروف را تعریف کرد و آنگاه به منابع شناخت مصادیق معروف و منکر از نظرگاه دین پرداخت.معروف در لغت از ریشه عرف میآید و به معنای (شناخته شده) است و در اصطلاح به هر کاری که حُسنش از طریق عقل یا شرع شناخته شود، اطلاق میشود. اگر چه فراتر از بایدها و معروفهای فقهی، ارزشهای اخلاقی نیز معروف میباشند[4]. از طرفی دیگر منابع شناخت معروف میتوانند عقل، سیره عقلا، عُرف، قانون، فطرت و شریعت باشند. اما منهای شریعت، هر کدام از این منابع نمیتوانند فینفسه منبع مستقلی برای شناخت معروف باشند و تنها با قیدهایی در بعضی از مواقع میتوانند مستقلاً منبع شناخت باشند[5] که مجال تفصیل این قیود در این نوشتار نیست. پس فرض اصلی و اولیه در این است که منبع مرجع در شناخت معروف، شریعت است و دیگر منابع برای صحت معروفی که بیان میکنند نیازمند تأیید شریعت هستند.عقل نیزبه عنوان رسول باطنی خداوند، در مقام کشف معروف میباشد و نه در مقام ایجاد معروف. حال آیا میتوان وحدت بین اهل تشیع و تسنن را به عنوان یک معروف دینی اثبات نمود؟ در پاسخ به این پرسش چه از منظر فقه و شریعت بنگریم و چه از منظر عقل و اخلاق، به اثبات معروفیت وحدت در اسلام میرسیم. وقتی از منظر فقه مینگریم به فتوای صریح یا ضمنی بسیاری مراجع تقلید وحدت امری معروف است و نه تنها به لحاظ اخلاقی بلکه برای مقلِّد آن مرجع، حفظ وحدت تکلیف دینی است. برای مثال اگر امام خامنهای فتوا دادهاند که «هر عملی که وسیله سوءاستفاده دشمنان اسلام یا موجب تفرقه بین مسلمین شود، ممنوع و حرام است»[6]، دلالت بر این دارد که از منظر استفتاء ایشان از فقه و شریعت، وحدت امری معروف است، زیرا چنین حکمی فرع بر آن است که وحدت امری معروف محسوب شود و الا چنین استفتائی ممکن نبود. ایشان همچنین در تاریخ 26/1/69 فرمودهاند: «هدف این است که با شعار وحدت مسلمین، که شعار درست و ضروری هم هست و من از قدیم این اعتقاد و تفکر را داشتم و دارم و آن را یک مسئله استراتژیک میدانم. یک مسئله تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیر شیعه ارتباطات داشته باشیم. مسلمانان به تدریج این اختلافات مذهبی و طایفهای را کم کنند و از بین ببرند؛ چون در خدمت دشمنان اسلام است. ما با انگیزه صحیح، مسئله وحدت مسلمین را در جمهوری اسلامی یک مسئله اساسی قرار دادهایم.»[7]
همچنین به لحاظ عقلی میتوان دلایل زیادی از جمله حفظ جامعه، اجرای قانون، جلوگیری از تفرقه و ... را برای اثبات معروف بودن وحدت ذکر نمودکه تأییدات شریعت را نیز میتواند داشته باشد. از منظر اخلاق نیز وقتی به سیرة عملی اهل بیت (علیهمالسلام) در نسبت با اهل سنت مینگریم، جز وحدت قلبی چیزی دیگر یافت نمیکنیم. چنانکه تأکیدات زیادی بر معاشرت نیکو و مدارا با سایر مسلمانان در عقایدشان داشتهاند و انجام هر گونه حرکات و رفتارهایی که برهم زنندة وحدت اسلامی بوده است را نهی میکردند.[8]
پس اگر وحدت در میان مسلمانان امری معروف است، تا چه میزان به عنوان یکی از موضوعات امر به معروف در اذهان مردم جایگاه دارد؟ و آیاتا کنون از زاویه یک معروف دینی به وحدت نگریسته شده است؟ پاسخ این سؤالات چندان خوشایند نیست.چنانکه وحدت بیش از آنکه در اذهان مردم معروف دینی باشد، از سیاستزدگی رنج میبرد. از نظرگاه اسلام امتداد وجودی انسان و شریعت در ساحت فردی زندگی خلاصه نمیشود تا تک تک مردم جامعه نسبت به آنچه در اجتماع و تاریخ میگذرد بیتفاوت باشند. بلکه امتداد انسان و تأثیر وجودی وی اجتماع و تاریخ را در برمیگیرد. این نگاه به انسان که از ظاهر و باطن متون دینی قابل استنباط است، هرگز از انسان دینی بیتوجهی به هم نوع، اجتماع، طبیعت و تاریخ را نمیپذیرد. رسالت اجتماعی انسان در کلیت خویش در قالب امر به معروف و نهی از منکر قابل طرح است و امر به معروف و نهی از منکر دو بخش از اسلام است.[9] حال اگر وحدت یک معروف است، لازمه عمل به آن آگاهی و ایمان به شاخصههای وحدت از نیت تا عمل است. امر به معروف و نهی از منکر تنها در دستور نظری نیست. بلکه اگر هدف از آن رشد جمعی و اجتماعی جامعه میباشد، میتواند به صورت عملی و غیر مستقیم صورت بگیرد. و این سخن در تربیت دینی از اهمیت بالایی برخوردار است که میگویند مردم را به غیر از زبان خود و در عملْ به سوی حق فرا بخوانید[10].این نگاه عمیق به امر به معروف و نهی از منکر سخن از تلبُّس وجودی به معروف قبل از امر آن به غیر دارد و اینگونه از نفاق فردی و اجتماعینیز جلوگیری میکند. اگر کسی در ظاهر دعوت به وحدت کند و در باطن و عمل چه خودآگاه یا ناخودآگاه بر خلاف آن عمل کند،جز بسط نفاق در جامعه نتیجهای نخواهد داد و نفاق به مراتب پیچیدهتر از کفر است، زیرا در نسبت با کفر مرزهای حق و باطل روشن است اما در نسبت با نفاق مرزهای حق و باطل روشن نیست. نکته دیگری که با پذیرفتن وحدت به عنوان معروف دینی قابل بیان است، عدم نگاه حزبی و سیاسی به وحدت است. وقتی وحدت معروف دینی است، حجیت آن دین است نه سیاست که لرزان و غیر ثابت است. پس مردم بینگاه به سیاست، باید متخلق به وحدت و مُبلِّغ آن باشند. همچنین وقتی وحدت معروف دینی است دیگر مسئله و موضوعی مخصوص جغرافیایی خاص نیست، بلکه اگر منطقهای حتی دارای تکثر مذهبی نباشد و تماماً اهل تشیع یا تسنن باشند، باید خودآگاه وحدت را حفظ کنند. زیرا وحدت معروفی دینی است و به اقتضائات ناپایدار از معروف بودن خویش ساقط نمیشود.
[1]ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بیتردید خداوند دانای آگاه است. سوره حجرات (آیه 13).
[2]«ومَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم. سوره الذاریات (آیه 56).
[3]«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکنْتُمْ عَلَیٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْهَا کذَٰلِکیبَینُ اللَّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ» (و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت علیهمالسلام] چنگ زنیدو پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دلهای شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدیدو بر لب گودالی از آتش بودید، شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانههای [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن میسازد تا هدایت شوید ) سوره آل عمران (آیه 103). «وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (و از خدا و پیامبرش فرمان بریدو با یکدیگر نزاع و اختلاف مکنیدکه سست و بد دل میشویدو قدرت و شوکتتان از میان میرود؛ و شکیبایی ورزید؛ زیرا خدا با شکیبایان است). سوره الانفال (آیه 46) و ... .
[4]آیتاللهکعبی «گفتگو درباره امر به معروف و نهی از منکر» کیهان فرهنگی، شماره 312-311-310، مهر،آبان و آذر 1391. ص 10.
[5]حسین جوان آراسته، «منابع شناخت معروف و منکر» فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 58، زمستان 1389، صص 65-66.
[6]کتاب استفتائات فرهنگی امامخامنهای،ص43.
[7]آیتالله سید علی خامنهای، وحدت و همگرایی، به کوشش: علیرضا برازش(تهران: امیرکبیر، 1392) ص 31.
[8]مهدی مسائلی، پیشوایان شیعه پیشگامان وحدت (مشهد: سپیدهباوران، 1389) صص 36، 41، 62.
[9]حضرت محمد صلوات الله علیه در حدیثی میفرمایند: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای احمد! اسلام ده بخش است و کسی که از این امور سهمی نداشته باشد زیان دیده است..... ششمین آنها جهاد است که عزت میآورد و هفتمین آنها امر به معروف است که نوعی از وفاداری شمرده میشود و هشتمین آنها نهی از منکر است که حجت خدا بر مردم به شمار میآید. آیتالله جوادی آملی، مفاتیحالحیاة، (قم: اسراء، 1391) چاپ هشتاد و چهارم، ص 506.
[10]امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند:کونُوا دُعَاةً إِلَی أَنْفُسِکمْ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ وَ کونُوا زَیناً وَ لَا تَکونُوا شَیناً(بدون کاربرد زبانهایتانمردم را به سوی خداوند دعوت کنید (با اعمالتان) و برای ما اهل بیت زینت باشید ومایه خواری ما نشوید). کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (تهران:دار الکتب الإسلامیة،1407 ق) چاپ چهارم، جلد 2، صفحه 77.